علی جهانگیری

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

شعر اول

 

 

 

 

خیابان را به زیر سایه ات بگیر

که سخت ترسیده است

از این همه نور

من به تمام فرشته های بال دار و سپید

مشکوکم

بپوشان مرا در برهنگی ات

فرشته ی من

تاریکی کن

 


 

 

شعر دوم

 

 همیشه چیزی هست

که مثل خوره مرا می جود

همیشه راهی وجود دارد ، برای نرفتن

شعری می خوانم

تاریکی را سنگ می زنم

و تمام راه های نرفته را

دشنام می دهم

و زنی نشسته با سایه هایش

بافتنی اش را می بافد و

آدامس می جود


دیدگاه‌ها   

#1 شهین ده بزرگی 1391-07-12 05:42
درود بر شما
راهی برای نرفتن، امیدواری به چیزی یا کسی را به ذهن متبادر می کند. دلیلی برای بودن. بودنی که پویائی در پی خواهد داشت.
سنگ زدن به تاریکی، به نحوی پشت پا زدن به پلیدیها و آلودگیهاست.

پشیمانی از چیزی و شاید راه نرفته ای است که شاعر سعی در جبران آن دارد.

بافتنی بافتن و با سایه صحبت کردن و همچنین جویدن آدامس، به تعبیری خود را به بی خیالی زدن است.
در ابتدای شعر شاعر از موضوعی رنج می برد. در انتها به نوعی بی خیالی و سرخوشی دست می یابد.
مانا باشید.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692