1.
نه مشکین قلمم
که بچرخم
دور خودم الکی
نه بنانم
خون ادرار میکنم شبها
و هر روز
کمتر بیدار میشوم از دیروز
میپرسم از خودم
میرقصیدم اگر
پنجه بر دیوار میکشیدم اگر
دست میگرفتم رودههام
میریختم روی میز
کف نمیزدی
؟
گیس اگر میبستم
به پنکهی سقفی
مجلس میگرداندم اگر
مسخرهبازی
شیرین بود عقلم اگر
مارلونبراندو ولی
میماندی
؟
لب را به خط میخی اگر
مینوشتمش یکبار
قرمز اگر میزدم بالای خیمهام عربی
برمیداشتم علی
میکوبیدم به چاه مستراح
میمالیدم ذرهذره زیر صندلی
تف میکردم برود دور بیفتد
نجاتت میدادم از سهم خودم میمردم اگر
لبخند میزدی
؟
کفش نخریدم
برای خودم
تا تو قدم بزنی
توی انقلاب
نمیشناسی حالا
؟
از
فردا
خانه را
میبرم جایی
که پشتبام ندارد
2.
قرمز
فشردهی نور است
مغرب اما
خورشید میخورد
و بالهای خفاشی دارد
پهن
مثل گوشهای مریم
روی صورت عیسی
مثل کاهو
از چربی گیاهیاش
پهن
قرمز فشردهی دور است
فشردهی آن بالا
ما اما پایین
ما اما
با
خورشید
عکسی دارد
تکی
که در آن ظاهر نمیشود
مغرب
سیاه میشود
3.
یعنی که تن لال است
ناشنواست
نمیبیند
با عصای کوتاه و بلند خدادادیش
یعنی که ناقصالخلقه است
یعنی که این بخش پیشرونده
پیش نمیبرد کاری
برای نابینا زبان برجستهگیست
حتی اگر بنویسد پست
حتی اگر فانوس عمرش را...
برای نا شنوا هر تکان کلمه است
برای ناشنوا حتی درآوردن زبان کلمه است
برای لال زبان چیزی
که بر زبان نمیآید
و تن زبان خودش را دارد
و تن تکان میدهد
و تن روی برجستگی دست میکشد
و تن بریده بریده حرف میزند
و تن
اصرار بر نوشتن
من