دلم براي يك
كادر بندي جانانه،
تنگ آمده.
زشت و زشتي ها را،
بيرون كادر بگذارم.
دور بريزم.
زيبا و زيبايي ها را،
با كنتراست نور و سايه
سياه و سپيد،
رنگارنگ ها را
با هارموني
عشق.
در كنار يكديگر
بچينم.
و
كليد بهشت
را،
به روي باز شدن،
بگردانم.
…
پسر ،
كجايي تو ؟
جواد كراچي
دي ماه ١٤٠٢
تقديم به صديق تعريف