درست در همین خواب ها
که بوته های تمشک
تپه را پنهان می کنند
که بوسه در دهان چه بگویم
در دهان داریم حرف می زنیم،گم می شود
گم می شود اصابت دلم به گلوله
زمستان می شود
در لوله های ملول و زنگ زده
از شرجی شورانگیز بندر
وقتی زاگرس
دامن تکانده از بوته های وحشی
در سماع تو
میان جمجمه ی شبانه ام
درست در همین زمستان
میان ترنم بوسه ها
پرم از تو
در هوای گل چیدن از خنکای ابر در زاگرس
بیا و حلول کن
در هوشیاری علف
در خواب لیلی
در چرت نیمروز مجنون در قرنی تازه
لب های مجنون را بردار
بریز در سگرمه های هندی پیشانی ات
لب های مجنون را بردار
در خواب لیلی بریز
بیا
بیا با بوسه در دهان ،چه بگویم؟!
بیا با سینه ای پر از:می خواهی ام آرام؟!
بیا
و حال ساده ی مرا بپرس.
#مرضیه(مریم)برمال
معشوق فرامرزی من
از صبح تیربارانم بگو
در آغوش تغزلی گرم
که فرو رفته در عمق نگاه
به یکی دانه ، گل صدایت را بریز
بریز در رعشه ی جنون
و بنوشانم
تا به مادگی گل
زنی تازه باشم
چهل ساله
در خیابان های پر زرق تن
به کشاکش عبور
از کشاله های عطر قهوه
که آرام
از مجرای گلویم پایین می رود
صدایت را ببخش به همین گل
همین مادگی که لانه کرده
در اوج زن بودنم
وقتی می دوی ام در صبحدم گندمزار...