تنیده بر آفتاب مرداد
تا سرایش و لغزش باران
بر رگبرگهایت
میریزم
طبیعت خلاصی ندارد از تکرار
دست ندارد توی آبی آبان
میدانم
پا نکوبیده در آتش آذر
سرخ
زرد
سرخ و زرد
بریز بر تنپوش رنگارنگ
رنگ در رنگ
رفته تا برکه
تا دریا
تا ماهی
تا بپیوندد به اقیانوس
از چه میلغزی؟
ای تنپوش مروارید
میخواهی با نوای همیشه برقصی؟
برقص!
میخواهی جان بگیری با مردههای مرداد؟
بگیر!
جان من یا جان تو؟
بگیر از برف
توی همین سطرها ببار
بریز از مهربانی مهر
از اناری که دانهدانه
تا همین جا
شکست و خون پاشید
ماند تا شریانی که میزد
بدون رگ بدون رنگ بدون قید
هرچند از این خون گرمترم
گرمترم از نوری که کوتاه و یکدست
به شب میپیوست
از روزی که هرچه میکردم
قصد نداشت
دانههای دلم را بگیرد