شعری از «عبدالله پناهی»

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

گُل کرده اند خشخاش ها

و

 باد غیس می‌دَود در باد

آهوان هراسناک

 دره های پنجشیر

بی پناه در صخره های سربی سمنگان

(نه آب و نه آبادی

نه گلبانگ مسلمانی)*

تن تکانی گلرُخان کبود

در فراز و فرود شیهه شلاقِ

پلیدستان هزار مُفتی

کام سمرقند را تلخ-آب می کند

می‌وزد بوی باروت

از دهان دامن پر چین

 کودکان بازیگوش

در کوچه پس کوچه های قند-هار

انفجاری مهیب

و

پر پر پوکه ها

شُروه شیون

مادران برهنه پا/

در آغوش کشان

تکه تکه های سوخته

پژواک می خورد از گلوی

تنگه شیواز**

آنگاه که

می پرند کرکس های باردار

از پشت زخمی

 گُرزهای خشخاش

*قولی معروف و تمثیلی عامیانه

**تنگه ای در کوه های

 هند و کُش

شعری از «عبدالله پناهی»