شعر «برای تو میداف خواهم زد» عباس زال‌زاده

چاپ تاریخ انتشار:

abas zalzadehh

خواستم ابری باشم

تا لحظه لحظه

نعمت بر زندگیت ببارم 

و من

تمامِ خودم را

قطره قطره

برایت باریدم

خواستم خورشیدی باشم

تا در تنگنای سرد

روزهای خستگیت

کنار دیوار بچگیمان بنشینی

پایت را دراز کنی و حظ ببری

و من

تمام شراره‌ های گرم بندرم را

آیینه به آیینه

برایت و برویت تاباندم

خواستم ایاز باشم

که خنکای شب ‌های

آذر بندر را

به گونه‌های اردیبهشتیت

تحفه دهم

و من

تمام خوشی‌های کودکیم را

هرچند اندک

بند به بند

به سویت ارمغان آوردم

خواستم نهری باشم

از میان خشکسالی‌های

چشمان حسود 

بگذرم

و تو را با خود به خلیج ببرم

و من

تمام کوچه‌های چهارمحل را

گام به گام

برایت دویدم

خواستم رفیق راهت باشم

و دستانت را گرفتم

از کلیسا گذشتم

و در کنار کنده‌ی عباسعلی

تمام تریوه‌ های سیرگاه را

پخ به پخ کردم

امروز ای

سیم عذارِ من

تو هستی و من

برای میل تو

دریا به دریا

میداف خواهم زد

شعر «برای تو میداف خواهم زد» عباس زال‌زاده