شعری از «نصرالله شبانکاره»

چاپ تاریخ انتشار:

nasrolah shabankare

تو را چه کار؟

 با

رقص آرزوهایم

او بی هوا ترین شکسته نستعلیق

او  بی صدا ترین سکوت این گیتی است

تن سپرده به خاکستر

به دود

از من نپرس

دارد  این تن احساس

زیر سنگینی نبودنت ای یار

زرد و کبود می شود

دیگرهوایی نیست

اینجا صدایی نیست

بیزارم

بیزار از این حوریان

بیزار از این پردیس زورکی

از من اگر می پرسی

اینجا

اینجا کلبه ای است

که در آن  بی هوس ترین جوانمرگ

دارد

 نو برانه دود می شود

شعری از «نصرالله شبانکاره»