شعری از «مرضیه برمال»

چاپ تاریخ انتشار:

marzie barmal

خانه خرابم

به حکم تازه ی چشم هات

که آجر به آجر بند نمی شود در نگاه تو

صدا جار می زند

و تجربه ی تازه ی حواست

ریختن خون از خاطره ی آدم

از هبوط

از خواب زخمی

از بلند بلند بیدار شدن

از آرام آرام خوابیدن

بگو کی ام؟!

وقتی دانه ی مرو

میان سرفه های تاک و پراکم

لعاب می اندازد

وقتی بوسه ی پنهان بر واژه های سرگردان هوا

گیج می رود

وقتی دارم از لعاب مرو

خانه ای می سازم

خراااب

در سرفه های باد

که تنها یک آجر از من مانده

بر پی محزون این نگاه

مرضیه_برمال آبان 1399

شعری از «مرضیه برمال»