شعری از «آیدا حدادی»

چاپ تاریخ انتشار:

aida hadadi

همه چیز از خواستن دانستگی آغاز شد؛

حوای زمین فریب‌ طعم زندگی را خورد و آدم حریص طعم لبانش

و‌دزدیدن سیب بهانه ای بود برای دیدن چشمان دختر همسایه

حتی خاطره ها خنجره وار ایستادند در برابر معصومیت مانده بر آینه

و کمی آن طرف تر دلاویزترین شعر جهان ته مانده دوستت دارم های جویده شده را مزه مزه می کرد

و چه شباهنگامان بسیاری در جاده زیر گرفته شدند و کسی پیدایشان نکرد

و رندی که از سر دارندگی  ، غم نامه نویس حلاج می شود...

این همه اصرار

بر تنهایی آدمی  لازم بود؟

شعری از «آیدا حدادی»