شعر «شتر» لولیا قهرمانی

چاپ تاریخ انتشار:

loolia ghahremani

همیشه پای دار

اشک می‌بافتم

و تا سپیده دم روی هر رج

چشم می‌گذاشتم 

گلیم خانه‌ کوتاه

پای من اما بلند بود

باید از آب می‌گرفتم

گلیم دیگری

ولی پدر با لگد

فرمان ایست می‌داد

و نمی‌‌دانست که من

قالی کرمانم!

 بعدن که قد کشیدم

پدر شد قالی کاشان

طوری که هر چه می‌زدم لگد

تکان نمی‌خورد

اما خودم

که دیگر نبودم اهل کرمان

درد می‌بافتم

و تنهایی‌م

دست از پا درازتر

پینه می‌بست

شعر «شتر» لولیا قهرمانی