نگاه
درخت پر می کشد از هر پرنده
و ریشه ها اعترافات زمین را افشا افشا افشا
_زل آنقدر زدم به افق
چشمانم را درید آسمان
_جای ...... چشم بر صورت تو
کنده شده ریشه های درخت نیست؟
کرم ها حافظ کدام راز تو اند زیر ابروهات
راستی شما؟
_برای من هم سوال است
نه آنقدر انتظار بودم تا درخت توانستن
نه آنقدر حرکت تا انسان توانستن
کنارش زدم آرزوی رگ برگ ها در قلبش به تعبیر رسیده
و جناغش باور دارد به سبز شدن دنده دنده هاش
_یادم آمد یکی از ما
باید نقش دیگری را بازی می کرد در خواب
ببخش بیدار شدم یادم رفت رهایت کنم در خواب
_چیزی بین درخت و انسانم مرا در باغچه ی خون بخاطر بسپار و برو
نگذار درخت ها را تا کمر انسان
_نور به روشنی دروغ می تابید
واقعیت شاخ و برگ داده ی درخت را
تمام شاخه ها یک دست بود سراسیمه های کمک می خواست
چشمم آن را گله ای سبز چید
خونِ درختان سبز بود من با خون پاشیِ جنگل عکس یادگاری گرفتم
درخت ها از هر پرنده پرمی کشند
آغار تلافی درخت هاست؟
دنده ها انتقام نردبان ها را از وزنم می گیرند
یکی از آن ها از رو نه
از توی سینه ام می رود بالا
دردِبان ها دردِبان ها
از دهانم اینکه بیرون می آید همهمه ی دنده ها نیست؟
_عمدا حنجره دار شدی حواست از سکوت ها پرت شود
مخاطب گرامی همین موقع که صدایم را می شنوی سکوت دارد از جیب هایت
سکوت دارد در کابینت های آشپزناله ات
سکوت دارد با تخت بی خوابت
ببخشید لطفا همین سطر بمانید دارد مثل اینکه کسی در نمی زند
باید بروم کیست دارد در نمی زند؟ را باز کنم
سکوت را باز...
عقب نشینی نور از فراخوانی که به سیاهی لشکر ها داد
عقب نشینی موجودی ناشناخته از فراخوان دست هام به سمت دستگیره
آنقدر امیدوارم به عقب نشینی که خیز بردارم جلوی شما
خورشید تمام صدایش را در سکوت منفجر کرد
این خیز برداشتن کلماتش نبود؟
_این شاخه های من اند وانمود می کنند در نور
به درخت بودن
از دل ریش ریش شده ام زیر زمین... نور کجاست؟
_هرجا که تاریکی ست
مثلا همین خورشید یک تاریکی ست در لباس مبدل
یک روز کنار زدم لباسش را هفت رنگ روشن شد
_ چه تاریک است خورشید