شعر 1
گفتی
این کوزه چو من - چل ساله بود و
تا گلو در خاک
مخرجة العین مان کور
حالا باید
توله مرده هایم را
به سبک پارانوئید
جاساز کنم
شما هم که دارکوب
کوب کوبید
چه رقصی بشود
با کوزه !
***
شعر 2
شیطانِ دست به عصا
شعبده بود
فاعل و مفعولش پای خودشان
سوزاندنِ آتش
برگ می خواهد
طور می خواهد
ها - قا
بیل می خواهد
گفتند
این هم برگ
این هم معجزه
این هم بیل
اما
این اژدهای عصا قورت داده را
کجای دلم بگذارم
مریم گرامی
***
شعر 3
به گوشهای مصنوعی
به شنیده نشنیده
به گفت به گو
به مرده های فالگوش
کز چارشنبه سردرآورده بی تن
از نبودن بودن - کمتر بمیرند
به اغتشاش شعرهای مونث
به نیشخند چپ شده
بگویید
با پاره های دیگرِ مرگ
رقصیده اند ؟
مریم گرامی
***
شعر 4
به آشویتس
و مرده های وسط معرکه
خیره که می شوی
دخیل ببندم تو را
به درختی که
مش قاسم تبرکش داده بود
دروغ چرا
ما کجا و معجزه از کجا
مرا به کیش خودم واگذارید
بگذارید
همین یک وجب حیاط را
تخم تاک بکارم