شعری از «قاسم بغلانی»

چاپ تاریخ انتشار:

ghasem boghlani

شاخه درخت و  پرندگان از آن زمان

که لب گشوده کوه و رقص بلند

آب با گیس سپید

آشیان بر شاخ و برگ ریز به ریز

به زیر می ریزد

برآمده بودم در شکم

یا شکم برآمده بودم

چه زنی می توانست با موهایش

حرف بزند و شانه را بهانه

اقلیم سیب بود بر سینه ات

لبنان

شال ببندد که رقصمان گرفته

درکمرت

سفال پر آب از گیس کوه

چه بی دین بود موسی

با بزها

سیب بر سینه ات کوه را

به حرف آورد

سفال را رقصاند بر دوشم.

شعری از «قاسم بغلانی»