شیون می کنم به نام تنم
جز جز اعضایم را میچسبانم به تن باد
و شیحهای سیاه از گرمای تنم گلوله می شود
می نویسم فارسی
حرفی بزرگ در آسمان منفجر می شود
زنی در فرودگاه
لباسهایش را میسپارد به درخت
به سنگریزه
به خط کشی عابر پیاده
فرومیافتد با نفسی عمیق
مثل شعار در دهان باد