شعر «از روزی که تو را شناختم» شاعر «غاده السمان» مترجم «مریم نفیسی راد»

چاپ تاریخ انتشار:

maryam nafisirad

از روزی که تو را شناختم

ماهیان در آسمان می­چرخند

و گنجشک‌ها در آب شنا می­کنند

و خروس‌ها نیمه شب آواز می­خوانند

و گل‌ها در زمستان شکوفه می­دهند

و لاکپشت‌ها مانند خرگوش می‌جهند

و گرگ قبراق با لباس خواب می‌رقصد

و مرگ خودکشی می کند اما نمی‌میرد.

از روزی که تورا شناختم

همزمان می‌خندم و می‌گریم

که نیمی از عشقت روشنایی‌ست و نیم دیگرش تاریکی

و در یک‌آن زمستان و تابستان است

یک بام و دو هوا

و شاید به همین دلیل است  که هنوز هم دوستت دارم.

شعر «از روزی که تو را شناختم» شاعر «غاده السمان» مترجم «مریم نفیسی راد»