نادر خوشخواه

چاپ تاریخ انتشار:

 سیب سرخ


هرسی می باید
پیوندی تازه
سیب ِ سرخ
دست ِ شغال افتاده

هرروز
بدتر از دیروز
می خورد زخم
تن و بازویش


چنگ در گیسو
خون می چکد
از رگ های جوان اش
دردهان باد

انتخابی نیست
نیازی نیست
جنگل
وارونه سبزکرده

 

سرم پسرم

 


آسمان ابری

قاصدک ها

اون بالا رنگی

نخ کشیده تا کودکی ام

کودکی ام تا

سرم پسرم
.
.
.
پسرم

بیا ردی بزنیم

از زخم پنجره ام

تا پهنای بال بال ات

در هوای گور کن پیر


حواس ام در توست بانو

بی تابی چرا

حوصله کن

ستاره را کاشتی برگرد

در ابری ترین آسمان

به تو ایستاده ام

 

یک وجب نیاز


به خدا و پیامبراش سلام کردم
به امام زاده های اش دخیل
در هوای اش شکستم
باران کاشتم
شاهنامه خواندم
زدم به حساب
پرنقش ترین ستاره های آسمان ام را
قاب آینه اش کردم

راه نشد هیچ
یک وجب نیاز و
شکسته آینه ام را
درایست گاهی متروکه
چال کردن

 

 

ماهی لال


برکه رنگ
کبود کرده
ریش خزاب بسته
مشت می پاشد
به دریایی
سیاه و سرخ
که ماهی مهاجراش
لال به دنیا رفته