شعری از «مرضیه برمال »

چاپ تاریخ انتشار:

marzie barmal

دوست داشتنم دهان باز کرده

مثل یک زخم

در غیژ غیژ صدا می کند

بر پاشنه های بلند من می چرخد

به وقت دوست داشتنت

که بی تعادلم

که می افتم بی صدا

توی همین متن

که از کلمات خون زیادی می رود

که گوشه ی دنج کافه

هفته ای بی تو سر می کند

بی قهوه

ابری سرد نشتی دارد

و دوست داشتنم را شرجی می کند

تا با لهجه ی نمناک زنی در ساحل بگویم:

دوستت دارم

ای مسافری که از انکار موج و خورشید و خرما میایی

خبر آمدنت موج رادیویی و مد بلند دریاست

خرماپزانی است در موهام

می دانم اتفاق می افتی

می افتی در ابراهای سرد که نشتی دارند

در قابل شیشه ی بسته ی هواپیما

که نمی افتی از سرم

که عکس هات

تیتر داغی اند

بر بازار داغ روزنامه های هر روزم

خرماپزانی است در موهام

ای مسافر

دوست داشتنم دهان باز کرده

پیراهن نه

دریا بریز در چمدانت

برای زخمم

که چشم شوری دارد

در دوست داشتنت