فرنگيس كردي

چاپ تاریخ انتشار:

 

1.

چه آرامش عظیمی بود میان مرگ و زندگی!

آنجا که مرگ

با شاخه‌های خشک درختان سمفونی مردگان می‌نواخت

و زندگی در هیأت مورچه‌ای وحشی

بال پروانه‌ای خاموش را به دوش می‌کشید 
 
 

2.

آنگاه که شب

ذهن آسمان را تیر باران می‌کرد

از گلوی ویرانه‌ها

جز آواز جغد نمی‌چکید

هر پنجره را که می‌کوبیدم

سایه‌ای در آغوشم می‌کشید

که پیراهنی نداشت

و نه حتی زبانی...

 

3.

می‌بینم چشمانت را

اما نگاهم

به اقیانوسی که سال‌هاست

پشت پلک‌هایت

آرام نمی‌گیرد

 

4. 

شانه‌هایت نقره‌فام

محراب کوچک اعترافاتم

 

5.

عنکبوت

تارهایش را جمع کرد

پینه‌دوز

خال‌هایش را...

شب!!!

فانوس‌ها را یکی‌یکی می‌افروخت

و زندگی لا‌به‌لای برگ‌ها

کنار آواز ِ

ملایم سکوت

ادامه داشت

 

6.

عشق می‌تاخت

و ما

سوارانی که از جنگ

هیچ نمی‌دانستیم