شعر «طریقه هفتم» نویسنده «سعید جهان پولاد»

چاپ تاریخ انتشار:

saeid jahanpoolad

هفت
 دهان باز است به هوا

لای چاک پستان زنی‌ست
که بوی شرم عرق دارد
سینهٔ مفلوک آسمان تهران است
با سرفه‌های مکرر  و
آیه آیه دود زرد و
غیظ فیض راستین پیغمبری‌ست
که نماز جماعتش را
وسط هفت‌حوض، می‌سرفد
از دهان گود هوا و
هفت شهر و
هفت‌گنبد و
هفت‌دریا و
هفت‌آسمان شهر نو...
با هفت فاحشهٔ گیسو بافتهٔ حشری
بی‌نظام نامه و
قاعدگی و
بی کاندوم تأخیری...
هفت خیابان طلایی کنگرهٔ، مشبکی
با سنگفرش‌هایی
ساق پاهای زنانی اریب  گردن‌های لاغر و
استخوانی استمنایی
باریک
تاریک
همچون اعماق حفره‌های آلت تناسلی
با چنگکی آویخته
در زهدان نارسی
با چرک و خونابه و حیض
که چهرهٔ ماه را ترسیده و
 کج می‌کند
به شکل ماه شوال که شوالیه ژاندارک را
به یادمان می‌آورد در آوردگاه کجا
و روی دو دندان تیز لیز که می‌خورم
که می‌ترسم

+++


هفت کوچه را که جیم زدم
مادری  روی پله کنار درب خانه
پستان لاغرش را در دهان نوزادی فشرد که من بودم
و  پوستهٔ نازک ناخنش را
می‌جوید
(این ربطی به فروید مادربه‌خطا ندارد
 که هر فرا زبان را عقدهٔ
ناگشوده می‌پنداشت)
باشد!
طبایع آدم همین است  دیگر
به‌زور می‌فشرد همه‌چیزی
 که به میلش نباشد
مثل مادرم که وقتی خانه را
و کوچه را
با نا هضمی دل‌پیچگی،
روی سر گذاشتم
پستان ورچروکیده‌اش را
در دهان شاعری فشرد
که من بودم

هفت،
دو لنگ به هوا رفتهٔ
روزگار مردمی ست
بی‌قاعده و
  بی‌مرام
دمر افتادهٔ
تاریخ هرزه‌ای
که بر روی کپل‌ها
بی‌وطنی‌اش را نبشته‌اند
به خط میخکی
 سیخکی
این خط/نه آن خطی ست
که پیر ما می‌گفت؛
خط سومش منم))

هفت
چاک  خوردگی
...  لب‌های معاصر ماست
این را
همه می‌دانند و
هم نمی‌دانند.

شعر «طریقه هفتم» نویسنده «سعید جهان جهان پولاد»