شعری از محمد الله ویسی

چاپ تاریخ انتشار:

mohamad alahveisii

هیچکس

نرفته است

من مانده ام وُ

اضلاع این تنهایی

و اثاثیه ای

که نسبت به چیدمان های مختلف

بی تفاوت اند

بی گمان این تقلایی ملال آور است

تنهایی را هر طور بچینی

خانه بزرگ تر به نظر می رسد

در تنهایی

هیستری ِ فضا دهان باز می کند

و دیوارهای اتاق

تا جُنوبی ترین مرزهای جنون

پا پس می کشند

و دل ات‌ تنگ ِ

تنگی ِآغوش می شود

در فواصل لحظه هایی این چنین

مکان ِ من مفصلبندی می شود

مکانی که تنگی ِ آغوش ِ یک گور است 

زمان نیز

از آمیزش ِ چیزها با مرگ زاده می شود

و در فشار تنگی ِ آغوش ِ گور بودن

تنها شرط بقای من است

شعری از محمد الله ویسی