شعر «پدیدارهای ناپایدار» محمد الله ویسی

چاپ تاریخ انتشار:

mohamad alahveisii

آفتاب

از مشرق آه

 چون جهنمی از میلیاردها انفجار هسته ای سر بر می آورد

و پنجره ای که روی در این افق گشوده است

روی آورندگیِ  پلک هایی ست

که بی پرده گیِ پنجره را تقویم می کنند

از آن گاه

جمجمه ی زغال آژین خورشید است وُ

قیژقیژ سایه ای ساییده در امتداد جسمی

و نوری گم کرده راه ،

که بی وقفه

بر صورت پنجره می کوبد

تا جهان روز شود

 

 

ماه 

در مغرب ماتم

از پی انفجار و دود

سیماچه ی گچی اش ، 

چون سنگ گوری ست خوابیده بر خروارها آسمان

و افقی که روی در این پنجره گشوده است

روی آورندگیِ پلک هایی ست

که بی پرده گی ِ پنجره را تکوین می کنند

از آن گاه

جمجمه ی بلور آژین ماه است وُ

قیژقیژ ساییدن جسمی در امتداد سایه اش

و تاریک لکه ی مانده بر پنجره

نوری گم کرده راه را

سکنی می بخشد

تا جهان شب شود

 

زمین

از جُنوب شب تا جنون روز

چُونان چون امن ترین مکان ِ دهر ، تالیف می شود

و پلک هایی که پله پله فُرو می شوند در صبح

چیزی برجای نمی گذارند از افق

روی آورندگی روی می بَرَد در نقاب

و دَوَران روزمرگی در امتداد تُهی بودگیِ دُور یک پرگار

»-

« بیابان بالیدن می گیرد

از آن گاه

ما می مانیم وُ

این زندگی

که بیشتر از مرگ قربانی می گیرد

-------------------------------------------------------------------------

هیچکس

نرفته است

من مانده ام وُ

اضلاع این تنهایی

و اثاثیه ای

که نسبت به چیدمان های مختلف

بی تفاوت اند

بی گمان این تقلایی ملال آور است

تنهایی را هر طور بچینی

خانه بزرگ تر به نظر می رسد

در تنهایی

هیستری ِ فضا دهان باز می کند

و دیوارهای اتاق

تا سرحدات جنون

پا پس می کشند

و دل ات‌ تنگ ِ

تنگی ِآغوش می شود

در فواصل لحظه های امن

مکان ِ من مفصلبندی می شود

مکانی که

تنگی ِ آغوش ِ یک گور است

زمان نیز

از آمیزش ِ چیزها با مرگ زاده می شود

و در فشار تنگی ِ آغوش ِ گور بودن

تنها شرط بقای من است

محمد الله ویسی

شعر «پدیدارهای ناپایدار» محمد الله ویسی