طرح یک
زندگیام
آنقدر شیرین است
که درد
مانند موش سمج
هر روز
گوشهای از آنرا
جویده است
طرح دو
مردی
بیکسیاش را
دور میاندازد
آنسوتر
زنی کلاف زندگیاش را
گم میکند
طرح سه
صدای جیغ بلند ترمز
کودک احساسم
از اتوبان چشمت
به کما رفت
من در بیمارستان بزرگ میشوم
طرح چهار
ناچارم
به گریههایم دلخوش باشم
وقتی هیچ نیوتنی
جاذبهی خندههای مرا
کشف نمیکند
طرح پنج
با مداد آبیام
باران میکشم
تو عاشق میشوی
عاشقی کن
مداد آبیام تمام میشود
و باران بند میآید
دیدگاهها
طرح دوم . مرد که دور می اندازه ساده است اما با کلاف زن شاعرانه می شود . این خوب است اما به نظرم ( و البته فقط نظر است ) به جای دور انداختن تنهایی چیزی بگو که به کلاف مربوط بشه . مثلن مرد گره بی کسی اش را باز می کند . زن کلاف احساسش را گم می کند .
طرح 3 . احساس می کنم که شاعر کمتر از بیست سال دارد و احتمالن سهراب سپهری را هم زیاد خوانده !! خواندن شعر شعرای دیگر خیلی مهم است . یکی از بزرگان اهل تمیز به ما می گفت که شاعر زمانی باید شروع به شعر گفتن کند که حد اقل 20هزار بیت شعر از بر باشد.
طرح 4 . بیشتر مردم مثل نیوتن نابغه نیستند . باید شیوه خندیدن را تغییر دهی تا کشفش ساده تر باشد . به هر حال گریه نکن .
طرخ 5 . مادرم قالی می بافد . نخ آبی تمام شده . می ترسم آب به ماهی ها نرسد .
این یک نمونه را گفتم که بدانی این کشف چندان جدیدی نیست و دیگر بس است که کشف شود . به قول شاعر ، دمده شده . مطالعه . مطالعه و باز هم مطالعه . کشف شدنی ها خودشان را به تو نشان می دهند . موفق باشی .
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا