شاعر «سعید جهانپولاد»«...ها را...»شعر

چاپ تاریخ انتشار:

saeid jahanpoolad

چشم / اگر چشم / باشد می‌بندد
دهان / اگر دهان

...
می‌بندد
می‌بندد/  اگر
می‌بندد / باشد / می‌بندد
باز / اگر /  باز.... می‌بندد
تو آن گوشه
  از آسمان
خوشه‌‌خوشه مرگ می‌پاشی
 روی زمین
اینجا
اما
خوشه‌خوشه انگور می‌ریزد
در دستها وُ چشمها
تو آنجا
موشک‌موشک دود می‌کنی به هوا
من /  اما/ اینجا
نخ به نخ
کون به کون سیگار..!
تو آنجا /  با فشار یکی دکمه

 " on "
 هان !؟
جهان را به آشوب می‌خوانی../  

هان!؟
من /  اینجا /  اما..
اما
فکر می‌کنم/  به پایان ...هان!
با تیزی نوک مدادم ..اما
جهانم را
به  صلح خواهم‌ خواند
 با کبوتری که در دهانم خوانده
بَقْ بَقوُ....بَقْ بقَوُ...قُوقُو ..غُووُ
غُول ِیک چشم ِ بیابانْ ...هان!!
ببین...ببین..!!
 آسمان پشت کرده... ببین
این...! /...آن...!/ ..هان..؟
چه فرقها...!
چقدر فرق دارد فرق‌ها../ از میان ما
چقدر فرق‌ها داریم ما...انگار..هان؟

می بندد اگر/ می‌بندد/  باشد
می‌بندد
چشم وُ دهان
 بازْ چشمْدهانْها را هارا...هارا...هارا...می‌بندد ...هان..؟
اگر باز... / باز باشد.../  اگر.. باز..
  /...اگرها...کی..؟
کی ..که.. می‌بندد؟
می بندد.../ .اگر  تمامها را...
هارا.../...هارا.../...کی
هاان...؟؟

شاعر «سعید جهانپولاد»«...ها را...»شعر