دو شعر از «محدثه واعظی پور»

چاپ تاریخ انتشار:

mohadese vaezipoor

انعکاس

در من

کودکی ترانه‌ می‌خواند

مردی از سفرهای دور و دراز برمی‌گردد

زنی، چشم به راه عاشقی است، با چشم‌های روشن و دست‌های مهربان

در من

یک ایل، به انتظار معجزه‌‌اند

پرنده‌های مهاجر، فصل ماندن را منتظرند

و دخترکان با گیسوان رها، آزادی را مشق می‌کنند

در من، هزار نام است

با هر هزار نام، تو را می‌خوانم

-------------------------------------------------------------

کوه

کوه، راه رفتن نمی‌داند

آسمان و دریا چمدان نمی‌بندند

اما آدمی، سفر می‌کند

به آغوش‌های موقت دل می‌بندد

با فنجان‌های بیگانه، چای می‌نوشد

برای رفیقان رفته شعر می‌گوید

و به خاطره‌هایش خیانت می‌کند