شعری از «آیدا مجیدآبادی»

چاپ تاریخ انتشار:

aid

صدایت در تنم فرو رفت

وقتی که شمشیر را بر سرم داد زدی

و من، عقب  عقب

به دنیای خودم  برگشتم

شاید این رابطه را خواب دیده ام

و تو همان جفتی بودی

که چاقوی قابله ها از من برید

مردی که در مرحله ی چهارم مرگش بود

 دارد چهار نعل زندگی می کند

مردی که مرا به دنیا آورد

شهامت مادری نداشت

و  دست  دخترش را

در اولین دست انداز خیابان

 رها کرد و رفت.

شعری از «آیدا مجیدآبادی»