1.
درختها میمیرند
عدهای عصا میشوند
و دستی را میگیرند
عدهای نیز
تبر میشوند
بر نسل خویش
شاید من نیز
درختی باشم که بیاختیار
تراشخورده است
به میل یکی دیگر
من
بیگناهترین گناهکار زمینم
2.
خستهام از زندگی
چون یک ماهی کوچک
که آرزو میکند
قلاب ماهیگیر را
در برکهای که
وزغها
خدایی میکنند
3.
خنجری بدهید مرا
از سیلان تا بیت لحم
از بلوزا تا مریم
همیشه زنی بوده است که آذین کند
صلیب شکستهی عدل را
صلیبی که
مردان میساختند
با چوب خودخواهی خویش
و خدایی که گاهی
میبست
چشمانش را
خنجری بدهید مرا
میخواهم قلمم را تیز کنم
گاه با قلمی کوچک هم میتوان
به جنگ
بزرگترین جهالتها رفت
دیدگاهها
ادبیات امروز ما به این گونه آثار بیشتر نیاز دارد
دست مریزاد
اولی از همه بهتر و شیرینتر و روونتر دراومده.
خوب باشید همیشه...
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا