رها شده در مجال موهایت
رها شده در راهی متکثر.
دریای ناآرامی ست شب
رادیو میگوید
اینقدر که بپیچانم و
بر موج تو سوار شوم
بپیچانم و برقصانیام
چنان که پیش از این در بارهای تو بارها
گفتهبودم از نمیدانم کجاها که تو باشی
گفته بودم از چگونه نمیگویم، گفتنیها که تو باشی
گفته بودم که بگویی شاید
این داس بود به خرمنت
نه قرص نیم شدهای در کمالِ کلمه
میتوانی برقص!
میتوانی گوشهایم را نشانه بگیر
و از چنین و چنان، آنچنان بگو که بگیرد به گونه
به چشمهای نامسلح و این رگبار
به تراکم جملهای در گلو
که از "دارم" جز فعلی
بر افعال نامنتشراش
نمانده است