شعر 1
دوباره یک شب برفی بهار برگردد !
خیال کن ورق روزگار برگردد !
پرنده ی تو که آواره گشته دور جهان
برای صید شدن در دیار برگردد
سرود شادی رفته از این زمین خدا
دوباره با دف و تار و سه تار برگردد
خیال کن که اگر چه محال بنمايد !؟
به ایستگاه رفته، قطار برگردد !
چه فرق می کند اصلا چه آید و چه رود ؟
نمی شود چو به کاشانه یار برگردد
شعر 2
به جان خانه ی ما موریانه افتاده ست
کسی نهان شده بر جان خانه افتاده ست
هنوز عکس تو در قاب روی دیوار است
ولی ز موی تو در عکس شانه افتاده ست
سرود سرد زمستان چه کرد با دلمان ؟
که از لب همه مردم ترانه افتاده ست !
کدام دست بدی چنگ زد به کوزه ی می ؟
که سرکه گشت و ز کام زمانه افتاده ست
دوباره در نظرم باغ سبز می بینم
گمان کنم که بر این خاک ، دانه افتاده ست
متولد 1362- آثار از مجموعه شعر ورق بزن مرا انتشارات فصل پنجم1396