«لطفن تعارف نکنید» شعری از «عابدین پاپی»

چاپ تاریخ انتشار:

pap

لطفن تعارف نکنید

مثل شما سیگار نمی کشم

مثل شما

«زنگ» نمی زنم اما زنگ می زنم !

فرصت زیادی برای فکر کردن نیست

هیتلرها واگن های قطار را اشغال کرده اند

و گویش ها

در کنار زبان پارسی زیست نمی کنند

و ما

نوعی از زندگی که هرروز

شنبه را در روز هفتم بعد از مرگ ،آموزش می دهیم

شاید من و تو

در یک روز ازهفته که خدا باران را آفرید

به دنیا آمده ایم

در یکی از روزهای هشت شنبه که

آب از زور تشنگی ی روز ، تسلیم  شد

به یاد دارم

در مدت کمی تهران دگرگون شد

و ملودی های غم انگیز

از جنوب شهر کوچ کردند

غم در شهر ما

مثل موهای بلوند شما نیست

مانند برفی است که

 بر روی شانه های خیابان جان می دهد

و برهنگی بدون هیچ  تشریفاتی می میرد!

مانند شمشیری که

 درهماورد با خون  شکست می خورد

فکر می کنم

تفاوت ما و شما در این شهر

تنها تفاوت بین آزادی خواهی و محافظه کاری است

شما ساعت 12 شب نماز صبح را می خوانید

و من هر صبح نماز شبم را

بر روی شاخه های سنگی می خوانم که

غرور خود را در کودکی از دست داد!

«لطفن تعارف نکنید» شعری از «عابدین پاپی» «لطفن تعارف نکنید» شعری از «عابدین پاپی»