حبيب محمدزاده

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

  1. 1.صفحه شصت و سوم
     

سر از بازوی مور مورت بر می‌دارم

از دل مور مورت

اما تنم را همان‌جا گذاشته‌ام که بود

گاهی چیزی بیانداز تا روی گردنش که سردش نشود

بگذار خیالت را راحت کنم

این سر برای همیشه سکوت می‌کند

و دیگر به هیچ‌کس نخواهد گفت که دوستت دارم 

با من کنار فواره‌ها بایست و عکس دسته‌جمعی بیانداز

بعد به همه بگو فقط خودم روشن نبودم

بگو کمتر از یک دقیقه بعد

         سرش برگشت و با هم به خانه رفتید

صاحبخانه آدم خوبی است و اجاره‌ی کمی می‌گیرد 

حتی اگر پتو را کنار زدند و تنم نبود

چند تا بالش به هیات قد و اندازه‌ام بود

به همه بگو طمع در تو نبندند

بگو به شکار رفته است و

      با دستانی خونین باز خواهد گشت

شام، گوشت تازه داریم

و به خاطر ترس از فقر و گرسنگی

به دادگاه خانواده نرفته‌ایم 

شک داری که زیباترین زن جهان هستی؟

که این کشته‌ی عشق را

بی‌جانی موها و ناخن‌هایت کافی است

مابقی مزید بر علت

هر‌چند که من به زیاد، نیاز دارم 

در تو گم شده‌ام

تا هیچ‌وقت از هم دور نباشیم

مادرت فکر می‌کند باید زن دیگری بشوی

او هیچ‌وقت زیر ناخن‌ها

و لای موهایت را ندیده است 

باید به چیزهای دیگری از تو دل می‌بستم

به تحصیلات دانشگاهی‌ات

به پس انداز اندکت

به روشنفکری معاصرت

اما مدام صدای شعر خواندنت در من تکرار می‌شود

و طعم آشپزی‌ات از دهانم بیرون نمی‌رود 

هر‌بار که تو را در دستانم لمس می‌کنم

هر‌بار که چون مجسمه‌سازی تازه‌کار

             بازآفرینی‌ات می‌کنم

زیباتر می‌شوی

دیگر توان این‌همه زیبایی را نداشتم

 

 

  1. 2.صفحه سی و ششم

 

هزار بار تو را به خواب خود برده‌ام

هزار شب پیش از این

بالشم جوان‌تر بود

چقدر تمرین کرده بودیم

چقدر خوابم می‌آید از همین سر شب

تو هم بخواب که نزدیک‌تر شویم به هم

(در آغوش یکدیگر فرو رفته بودیم، اما بی‌فایده بود)

مغز فیل از مغز انسان کوچک‌تر است و آن قسمت از مغز را که فرمان پریدن می‌دهد ندارد. فیل‌ها هرگز نمی‌توانند بپرند

(مغز گنجشک از مغز انسان کوچک‌تر بوده اما آن قسمت از مغز که فرمان پریدن می‌دهد، در این‌گونه از حیوانات تکامل بیشتری یافته است)

کک‌ها فقط می‌توانند تا دو سانتی‌متر جلوتر از خود را ببینند اما به اندازه‌ی دو‌سانت و نیم می‌پرند

(صورت دختر مثل اروپایی‌ها کک و مک داشت، حامله بود، شکم گرد و کوچک مثل اروپایی‌ها، کمی بینی داشت و کمی بیشتر سینه، باید سینه‌هایش را با جراحی بزرگ‌تر کند)

گیاهان گرده‌افشانی می‌کنند و از دور لذت می‌برند

(دلفین‌ها و انسان‌ها از جمله معدود موجوداتی هستند که علاوه بر غریزه و تولید‌مثل، برای لذت بردن جفت‌گیری می‌کنند)

نوعی از حشرات به علت وضعیت قرارگرفتن اعضای بدنشان، نمی‌توانند به هم نزدیک‌تر شوند، حشره‌ی نر، اندام جنسی حشره‌ی ماده را جدا می‌کند و با خود به همراه می‌برد

(حشره‌ی ماده دنبال او می‌رود و هر‌بار همه‌چیز را از نزدیک مشاهده می‌کند)

جغدها قادر به حرکت دادن چشم‌های خود در کاسه‌ی چشم نیستند

(بیچاره جغدها!)

اگر کسی ١۴ سال و ١٠ ماه و ١ ساعت در ماهی‌‌تابه‌ای فریاد بکشد، حتی گرمای لازم برای سرخ کردن پنجاه گرم سیب‌زمینی را تولید نکرده است

(خدای من! هنوز به فکر آن حشره‌ی نر خوشبخت هستم)

قد فضا‌نوردان هنگامی‌که در فضا هستند، بین ۵ تا ۶ سانتی‌متر بلندتر می‌شود

(حالا می‌فهمم چرا حشرات، فضا‌نورد هستند؛ احتمالاً سینه‌های حشره‌ی کک‌مکیِ اروپایی هم بزرگ می‌شود)

با تماس شکم زن حامله و دهان دلفین، محرک قابل‌توجهی برای افزایش میزان جابجایی نوزاد در ٣٢ هفتگی و قرار گرفتن سر به سمت پایین برای انجام زایمان طبیعی فراهم می‌شود

قلب انسان می‌تواند خون را تا ١٠ متر پرتاب کند. (یعنی بعد از زایمان، اندام جنسی نوزاد را از بدن مادر جدا می‌کنند؟)

هشت‌پا با وجود داشتن بدنی بزرگ می‌تواند از سوراخی به قطر پنج سانتی‌متر عبور کند

(گربه هم توانایی‌های مشابهی دارد اما من کماکان دلم می‌خواهد حشره‌ی نر باشم)

مردم کامبوج اعتقاد دارند چنانچه لاک‌پشتی، سینه‌ی آنها را لمس کند، همانند لجن‌های شفابخش چین، در درمان آرتروز موثر خواهد بود و التهابات ناشی از شیردهی را بهبود می‌بخشد

(اگر آرتروز یا دیسک کمر و گردن به مرور زمان خوب نشود، حشره‌ی نر، سینه‌ی حشره ماده را با یک لاک‌پشت شریک می‌شود؟ بعید می‌دانم)

گیاهانِ حشره‌خوار مغز ندارند

(گیاهانِ حشره‌خوار قلب ندارند)

انسان نمی‌تواند با حبس کردن نفس، خودکشی کند

(انسان موجود عجیبی است) 

زنان، تقریباً دو برابر مردان پلک می‌زنند

(حشره‌ی نر تمایل بیشتری به دیدن داشت، اما حواسش جای دیگری بود)

مهم‌ترین اختراعات بشری حداقل پنجاه‌سال قبل از اعلام عمومی، توسط دولت‌ها مصرف شده‌اند

(اصلاً چرا زن‌ها وجود دارند؟ چرا زن‌ها آرایش می‌کنند؟ چرا زن‌ها بدقلق هستند؟)

350 هزار نوع کفشدوزک در جهان یافت شده است

(بیگاه، سر به شانه‌ی بی تو گریستن

سر، همچو اشک از تنم افتاد)

 

  1. 3.صفحه هفتادم

 

باید کارد را به سمت تو می‌گرفتم

باید کارد را شاخه‌ای رز می‌پنداشتی

می‌بوسیدی و در بغل می‌گرفتی

یعنی اول از لبت خون می‌آمد

بعد از سینه‌ات

بعد به گل نگاه می‌کردی

که به اندازه‌ی کافی قرمز شده بود

دوباره کارد را در آغوش می‌گرفتی

و همان‌جا در بغلِ هم، جان می‌دادی  

باید تو را مثل یک شاخه گل ببینم

ای گل پژمرده‌ی من! خون تو را ریختم

خشک شدی، قاب شدی، گوشه‌ای آویختم  

اما طبق‌معمول کارد را به سمتِ غیر از تو برده‌ام

پشت سرش پناه گرفته‌ای

باید چنان فرو کنم که از کمرش بیرون بزند

***

در خیابان قرن هفدهمیِ Champs-Elysées

خریدهای زنانه‌ی خود را به انجام می‌رساند

میدان کنکورد یا میدان لویی پانزدهم در انتهای این خیابان قرار دارد

باغ تویلری، در گوشه‌ی این میدان، به موزه‌ی لوور منتهی می‌شود

او را می‌برم به وسط میدان   

ـ مرکز ترور در طول انقلاب فرانسه ـ

و فریاد می‌زنم که دوستش دارم  

پیش از این هر کلیسا، گورستانی اختصاصی داشت

سپس ساخت گورستان مرکزی و سپس گورستان‌های دیگر لازم شد

گورستان مون پارناس، پاسی و مون مارتر، مولیر‌، در گورستان پرلاشز مردگی کنند

هنوز نمی دانم " مردگی کردن "به معنی اعتقاد داشتن به معاد است یا به معنی تمام شدن

 

 

دیدگاه‌ها   

#1 محمدعلی حسنلو 1390-12-12 13:29
از حبیب محمد زاده عزیز ممنونم که چند صفحه خواندنی از کتاب صفحات گرامافون را برای ما ارسال کرد . صفحات گرامافون حبیب محمد زاده کتابی ست که تنها در حدود دویست یا سیصد نسخه توسط خود شاعر و به صورت زیرزمینی منتشر شده .

شعر سومت را بسیار دوست داستم حبیب جان در شعر دوم هم نحوه برخورد شاعر با فرم و این حرکت منحصر بفردش جالب بود .

امیدوارم همیشه موفق باشی .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692