به تعطیلی برف در بارش موهام میمانم
فرو میریزم از آن بالا
که از بالای دیگری افتاده
ما دستهای گرم مرداد را با هم گرفتیم
دستهای گرم مرداد که تیر خورده بود
در دستهای ما التیام یافت
ای التیام یافته به عاشقترین رنج!
کجاست آن جدایی باستانی؟
تا سر بکشم نوش دارویش را
این تقدیر مقدر من است
تقدیر سر زا رفته من
که نطفه عشقی شش ماهه را
آل ببرد
بند نافام کو، تا حلقآویز کنم جفتام را
این سرما از عوارض خونریزی نیست
یا نشان مرگی کال،
که چیدماش زیر آفتاب
اما نرسید
این سرما خون بهای برف است
که در بارش موهام،
در دستهای مرداد آب شد
موهایم کو
که ببافم خیالم را زیباتر.