چند کوتاه سروده از «خالدبایزیدی(دلیر)»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

khaled bayazidi

همیشه در درون

شب تاریکی خود گفته ام:

سرانجام خورشید

تاریکی شب ام را

برگلوبندخویش

خواهد آویخت...؟؟!!

2-

کاش می دانستم:

آن شب

کدام شب بود

که من در آن دهها سال

پیرشدم

3-

نمی دانم:

مادرم تصویری از

آئینه بود

یا اینکه آئینه

تصویری ازمادرم

که هروقت

روبروی آئینه می ایستم

مادرم رامی بینم:

با آن صدای سپیداش

که مریم وار

سپیدی صدایش را

به خورشید گره می زند

آه !

خدای من

بگو:

آئینه ومادرچه نسبتی

باهم دارند؟!

4-

شب می گریست و

می گفت:

کاشکی!همه شب

شبی مهتابی می بودم

تاکه هرگز...

هیچ زنی

درسیاهی چشمانم

ترورنمی شد؟؟!!

5-

گاهی وقتها

اینقدر!

اززندگی خسته می شوم

می خواهم مثل شعری ضعیف

پاک اش کنم

ودوباره بنویسم اش

6-

تو بگوئید:

سرزمینم اشغال شده باشد

هرنامه ای که برایش می نویسم اش

به خودم بازمی گردد؟؟!!

7-

وقتی که مادرم

دلتنگ می شود

با اشکهایش

گلهای پیرهن اش را

آب می دهد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

چند کوتاه سروده از «خالدبایزیدی(دلیر)»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692