چهارشعراز «خالدبایزیدی(دلیر)» به استقبال سال نو میلادی

چاپ تاریخ انتشار:

khaled bayazidi

1-

تقویم! دوباره 

ورق خورد...

 

ولی دریغ که هیچ

اتفاق تازه ای رخ نداد

بغیراز.

بارش برفی سنگین

برپشته ی خمیده‌ی زمین

2-

سرزمینم!

هزاران سا ل است

که دل و

چشم و

گلویش را

میخ کوب می کنند

راستی کی؟

آن پدرآسمانی

باخنده ومهربانی

باچشم ای به گستردگی جهان

برای رهایی انسان از دست دین فروشان

فرود می آید؟!

3-

همه چیزبه قامتم

اندازه ی اندازه است

بغیراز«عمرم»

که روز به روز

ماه به ماه

سا ل به سا ل

کوتاه ترو

کوتاه تر می شود

ومن مست ازتلخی «می»زندگی

باید هرسال

کوتاهی عمرم را

جشن بگیرم؟!

4-

سا ل که تحویل شد

ساعت دیواری

به حجم همه ی ثانیه های

سا ل گذشته اش

کرورکرور گریست

گفتم:ازچه مویه می کنی...

گفت:برای انسانی که

این همه عمرگرانبهایش را

چه بیهوده به تیک تاک عقربه هایم سپرد

اما دریغ ازاینکه

ثانیه ای به خودوجهان پیرامون خوداش بیاندیشد؟!

 

خالد بایزیدی