هرکجا باشی به خیالت بوسه میزنم
در انتهای کوچه
با خیالت بر نیمکتی مینشینم
راه علاج همه ناکامیهای من
وصال تو بود
حالا که نیستی
صبح را در پالتوی سیاه خود
خطخطی میکنم
در نبود تو
هر چهارفصل زندگیام خطخطی است
خطوط سیاه آن اما
ساز دلخراشی مینوازد
که صدای مندرس قلبم را
به رعشه درمیآورد.
-----------------------------------------------------------
در تلاطم لحظهها
عابران در هیاهوی باران
هجای غلط نامت را
نجوا میکنند
اما فقط شعر
رسم نام تو را میداند
وتوای بانو
رسم نامت بر تمام
شعرهایم حکشده است.
تو را با هیچچیز نمیتوان میزان کرد
تو اعجاز
آرایهها، تشبیهها
و مصراعهای آهنگین زدگانی هستی.
وقتی
عاشقم
خطهای شعرهایم بدل به
شقایق میشوند
آنگاه پیچش موقرانه
خطها در دفترم
میرویند و نوک انگشتانم را
بدل به بزرهای عاشقی میکند
درخت عشقم به تورا
با همین برز ها کاشتهام،
دوستت دارم
تو آخرین قطار خاطره من
معاصر دیروزها و گذشته فردای منی
که نامت با سومین حرف الفبا پیوند خورده است
در آفاق هجاهای نامت
خط عشق را یافتم
این بار در تلاطم تنهاییام
با چشمان نافذ ندای عشق را بر قلبت نجوا میکنم
با تو بانو
در تلاطم لحظهها
از پلههای بیانتهای اعجاز عشق
رد میشوم.