شب بی ستاره
بی مهتاب
از پیاده رو افق
خسته می گذرد
برگها در انتظار باد خزانی
که بیفتند
خیابان گیج
در بوی گس گازوئیل
تنفس عمیق سیگار !
تیتر بی محابای روزنامه کیهان!
و مردم مثل درختان بی فصل
مثل آسمان بی ابر
در ماههای آخر سال
گم شده اند
کلاغ پر کشید و رفت
عوعوی سگان خاطره شد
طبیعت هم مرغ مایوسی ست
که سینه اش بوی ترانه نمی دهد
باری برادرم سهراب!
شاعر صدای پای آب !
مسافرِ شرق اندوه!
متعجبم من
از این همه عادت منفی