از شالیزاری که می تپد درسینه ام
تا کوه های اورامان
فاصله به اندازه بی خوابی هایم بود
مثل بامی هستم
که نردبان خودش را گم کرده ...
مسافر شهر ماتی شده ام
وبی خبر کلاغش
بر روی درختی که نیست
قار قار می کند
فاطمه السادات حسینی
2
بگذریم از چند پایه صندلی
طنابی که
آرام
آرام
کوتاه می شود
صدای خفه ای را بلند می کند
پتویی روی آخرین قاب عکس افتاده
تقویم
از انتشار خبرهای روزنامه ای
از روزنامه های بدون خبر
تنها چند برگ می داند...