و من هنوز دوستت دارم
پادری ها پرواز نمی کنند
و سلیمان پسر بچه ی افلیجیست
که از بالشش پر در می آورد
درد ها در شب به اوج خود می رسند
وقتی زندگی دستش را در ماتحتمان فرو می کند
و ماه را به خیمه شب بازی اش دعوت
وقتی که تو از آینه کنار می روی
و من صورتم را
غریبانه به امتداد شب می چسبانم
آیدا مجیدآبادی
1- بادها خبر از تغییر فصل می دهند: عنوان رمانی است از جمال میرصادقی