امروز قباله ی زندگیم
دست به دست شد
و انگشتر وفاداری ام
برای همیشه
در ویترین مغازهها جا ماند
پشت به خانه ام ایستاده ام
مبادا خاطره ی خاموشی !
روسری بی سری
بشقاب شکسته ای در انتهای آشپزخانه تنها
و یا شومینه ای زخمی
شانه ام را بلرزاند
پشت به خانه ام ایستاده ام
مبادا...