از درختها کدام
از درختها کدام
که فکر بالاتری به ذهن نردبان که برسانی
بلندتر از نرخ میوهها
به بازار سبزی فروشها اگر رهسپار شوی
بدان که زنبیل اگر پر از دلار باشد
همه با سلام و لبخند با تو پیاده میشوند
و از ماشین تو عکسی که به یادگار بگیرند
صبح فردا همه را در نشریهیی چاپ کن
که شمارگان آن
کمی بیشتر از نقطههایی نباشد
که با شپشهایی که اگر میکُشی
به تعداد پاهای آن فکر کن
و از کفش ملی
که حوالهیی به بانک صادرات میبری
چند کفش دیگر به حسابِ جاریِ خود بریز
تا کمی از موجودیِ صفرهای ما
وقتی که خبر نداشته باشم
به بذرهایی چرا بیندیشم
که نانوایان ما روی نان پخش میکنند
تا به جای گندم
از مزرعهها چه انتظاری از بربری داشته باشند؟
صدای سکسکه
صدای سکسکه را
وقتی که در بحرهای عروسی
به گلوی داماد بچسبان
که از میان فاعلنهای او
مشتی هجای کوتاه را
ضمیمهی مهریه خواهم کرد
تا اگر عروس
با یک دسته گل از آب دادن باغها
چرا بیخبر به دفترخانهیی برود
که با رضایت خود
با کدام صیغه از مبالغه در حقِ باطل
پس چرا من از تو هیچ شرطی
که مبنای توفیق ما به یک مصوت کوتاه نباشد
چهگونه کم نمیآوری؟
وگرنه من روزی که از پسینِ آن
تا خروسخوانِ روزهای بعدیِ خود
مگر هزار و یک بار
به افتخار مستفعلنهای قضا شده
از فضا تا عمقِ زیرزمین
به هر کدام از آپارتمانها که سرک بکشی
همه را ببین که در عزای خلیل بن احمد
از تبریز و از بغداد
تا قاهرههایی که از لندن و پاریس هم بزرگتر
از کسی که چرا سیاه خود را نمیپوشد
تا من که حین سکسکههایی
که لاجرعه سر میکشم
بدانم که بین هر فاصلهیی
چند صغرا و کبرا بیاورم
که افاعیلِ من خالیتر از صندلیهای اتوبوس
به سوی دانشکده با من
به سرفه نیفتد