شعر آزاد «شهریار شفیعی»

چاپ تاریخ انتشار:

 


1-

دلم
شبیه بادبادکی
هم آغوش شاخه ها شده است
و من
کودک لالی که
صدای فریادش را
تنها، درخت می شنود .

2-
همچنان که تاریکی
از نور می گریزد
دور خواهم شد
آنچنان که سایه ام
از سر تمام دیوارها کم شود
آنچنان دور
که کسی جز مرگ سراغم را نگیرد.


3-
شعر
می تواند چیزی باشد
که هرگز وجود نداشته
مثل وقتی که می نویسم " آغوش"
فاصله
چیزی بین پیراهن و تن توست