شعر «سروده یاد ایام» علی ربیعی (ع- بهار)

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر «سروده یاد ایام» علی ربیعی (ع- بهار)

 

بعد از سال‌ها
چه خوب شناختی
گرد پیری فراموشمان شد
تو بهتر از من مانده بودی
عاشقی
جوانی
کوی و برزن
خاطرات مثل برق و باد
از کنج ذهنم عبور می‌کنند
حالا هر کدام در راه ورسم خویش غرقیم
بر خاک  مادر ایستاده بودم
که تو آمدی
گفتم سلام! من علی هستم
نشناختی؟

چرا!.....
غمگین به چشمانت نگاه کردم
غمگین‌تر از من تو بودی
لکنت زبان آزارت می‌دهد
می گویم زندگی همین است
قصه آرزوها و دلتنگی های آدمی
تمامی ندارند.....

به تعبیر کلیم:

عمر! یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
اما از همه اینها که بگذریم
خیلی دوست داشتم ببینمت
همین که مرا به یاد هزاردستان-
گل و باغ و چمن بردی کفایت است
چه آسمان صافی بود
چه کوچه‌های خلوتی
چه پیرهن قشنگی پوشیده بودی آنروز
جادوی طنازی چشمانت
عرصه  این وصال ناتمام است
حسرت  دل
غصه بر جان
هنوز هم به تعبیر ترانه‌ای ماندگار
غارتگر ابتدای عقل و هوشی
به آزار جانم چه کوشی
ماهشهر آبانماه 1395 بر خاک مادر (علی ربیعی) ع-بهار

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692