1
بهارکه آمد
پائیزدرزیرآواربرگهای زرد
مدفون گردید؟!؟!
2
ماهی که به خشکی رسید
چه ملتمسانه
دعای باران رامی خواند؟!؟!
3
هرشب ستاره ای!
برسقف آسمان می سوزد
ازاین روست...
شب مدام سیه پوش است؟!؟!
4
گاه که شاعران می میرند
شب ازشادی
تمام سقف آسمان اش را
ستاره باران می کند؟!؟!
5
شب!
چه بی خیال است
باگذشت قرنها قرن
هنوزتارمویی از سرش
سپید نگشته؟!؟!
6
سیگارم را
غربت روشن کرد
و بی گمان غربت نیز
خاموش خواهدکرد؟!؟!
7
وقتی که تو را بوسیدم
زنبور عسلی نیز...
روی لبانم نشست؟!؟!
8
من اززندگی
فرزندی دارم
بنام مرگ؟!؟!
9
کاش باران بودم
با سقوط ازآسمان
عمرم نیز
تمام می شد؟!؟!
10
تصویر ات را
درآئینه گم کردم
ازاین روست...
هر روز آئینه را نگاه می کنم