1
زنی که دوستش دارم
شال میبافد
تا از سرما بد نگویم
و از اوضاع جهان گلهای نکنم
زنی که دوستش دارم میتواند
آسمان و زمین را بشکافد
و جهانی ببافد از نو
با آفتابی که در جیب دارد و
رودخانهای که در آستین
زنی که دوستش دارم
حوایی است
که بهشت را
به نخ و رنگ میفروشد
2
قصهی مرگ تو را
از خاک پنهان کردیم
و برای آسمان دروغ بافتیم
این واقعه
نظم طبیعت را بر هم میزند
اما
رویاهای کودکانهات را
به ستارهای آویختیم
که با تو هم خون بود
3
کشتی کوچک
راهش را کج کرد
خود را به دست موجها داد
تا با طوفان برقصد
شانه به شانهی باد بدود
و نشانی اقیانوس را از ستاره بگیرد
کشتی کوچک عاقبت
دل به نهنگی سپرد
که به اعماق میرفت