شعر آزاد «دانش چراغی فر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ای تو اندوه بیکرانه ی من

از پس کدامین فتنه،خاطر زمن بشستی

و درین فراخ شبگون وحشت زا رهانیدی

که نه نشانی هست و نه سوسوی چراغی.

برزخ است این

که نه راه گریز است و نه راه گذار.

نه ستاره ای،آذرخشی

و نه فروغی که از افق خاوران برآید

انگار آسمان ابریست !!!

می غرد

و فتنه می بارد چون رگبار

اما قبای عشق تو پوشیده ام بر جان

بگذار تا بتازد تازیانه های نامرادی ها

فسون نافرجام عقل که مکاره ایست خون بار

از تاب و تب عشقت نمی کاهد.

 

دیدگاه‌ها   

#1 جلال صابری نژاد 1395-11-14 21:17
سلام شاعر

تبریک میگویم

بسیار زیبا و دلنشین

البته در پیوستگی کلمات و طول و عرض مصرع ها دقت کن

در ضمن واژه قبا یک واژه ای غیر ایرانی است که مفهوم همان عبا را دارد

پیروز و سرلند باشید

با احترام صابری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692