شعر آزاد «مهدیار دلکش»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر آزاد «مهدیار دلکش»

 

صدای پرنده‌ای

بوی دریا را به اتاقم می‌آورد

آرام صدایم کن

نباید به این زودی‌ غرق شوم

در دلی که مردادست

بوی آب پیچیده

تو بودی که صدایم کردی؟

یا دریا؟

دوستت دارم که باران این‌گونه گونه‌هایم را خیس می‌کند

ای دورترین شاخه!

با نگاهم

نوازش می‌کنم پوست نازکت را

تو چقدر وجود داری!

چقدر خوب‌ست

که درخت‌ها چیزی را پنهان نمی‌کنند!

گربه‌ای، بچه‌ش را به دندان گرفته

در حیاط ما

دریا نزدیک‌ست

باران نزدیک‌ست

مرداد نزدیک‌ست

و تو ای شاخه‌ی دور!

نزدیک‌ست

که این شب بخواهد مقابل خدا بایستد

بماند

تو را تماشا کند

باد آمد

باد هم آمد

باد مثل وقت‌هایی که لبخند می‌زنی

آمد

چند تار مویت

روی زمین افتاده‌ است ..

ای شاخه‌ی دور!

وقتی پرواز ممکن نباشد

دست‌ها تجسم عذاب‌اند

من بال‌هایم را کجا جا گذاشتم؟

تو خوب می‌دانی

ماهی در اقیانوس

تنهاتر از تُنگ است

بوی دریا می‌دهی

گل‌های چیده شده آیا

گلدان را فراموش می‌کنند؟

دریا کی از آغوش رود

خسته خواهد شد؟

بوی مرغ دریایی می‌آید

ای شاخه‌ی دور!

که ماه را خط‌خطی کرده‌ای!

من سیگاری هستم

که تو روشنم کرده‌ای.

مهدیار دلکش