شعر «کاشکی» اثر«خالد بایزیدی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر «کاشکی» اثر«خالد بایزیدی»

 

«کاشکی»

کاشکی!

اشکهایت شرابی می بودند

ومن مست...مست

درکنج نگاه بارانی ات می نشستم

وبا نفس...نفس های نسیمی ام

پرده ازرخ زیبا وگلفام ات برمی داشتم

وباهم تانگو می رقصیدیم

وبانورآفتابی چشمانم

تورابه افق می رساندم

ودستهایم راچون زنجیر...

دورگردن ات حلقه...حلقه می کردم

کاشکی!

سیگاری می بودم

درمیانه پنجه های سپیدی ات

ومن درون ات را

بی مقدمه !گرم...گرم می کردم

ودرحلقه...حلقه های دودم

به شما آرامش عجیب ...می بخشیدم

ولبهای غنچه ای وخشکیده ات را خیس...خیس می کردم

و در سر چشمه همیشه زلال عشق

رفع تشنگی ات می نمودم

و برای همیشه

سالهای غم واندوه ات را«فراموش ات»می کردم

و تو با قامت زیباورعنایت «مصلوبم»می کردی

ومن واپسین نگاه عاشقانه ام را

«مسیح وار»به تومی سپردم

و تو آن نگاه را

تاهمه ی یکشنبه ها نگه می داشتی

تاکه شاید...

یکی ازاین روزهای«یکشنبه»برگردم؟؟!!