سه شعر از «نگار غلامعلی پور»

چاپ تاریخ انتشار:

سه شعر از «نگار غلامعلی پور»

 

1

بگو با کدام قطره ببارم
وقتی هوای تو ابری‌ست؟
بر شوره‌زار تنت کرنشی کنم
و جاری شوم
تا عمق ناکجای وجودت.
بگو با کدام فلسفه همدستی
که آبستن هیچ جوانه‌ای نمی‌شود لب‌هایت.
به سرریز لغات فکر می‌کنم
و چشمان تو
و مرز میان لب‌هایم، که کوتاه نمی‌آید.
بیا دست برداریم از انسداد شرایین عشق
و پشت‌پا بزنیم
به قانون ارقام
و توطئه‌ی سرب‌ها.
تبری بردار
و این بار
همه‌ی کتاب‌ها را در هم بکوب
آتش بزن
ابراهیمِ من
گلستانِ تازه‌ای می‌خواهم.


2

گفتی: «عشق شطرنج نیست

قمار می‌کنم

دست‌ات را به من بده»

جرقه زدیم و رقصیدیم

شعله کشیدیم و لرزیدیم

ورق‌ها را ندیده بودم

سکه‌ها را نیز؛

ویلون‌ها نواختند

سیگارها دود

و کافه‌ها هوا شدند

باد وحشیانه وارد بازی شد

و ورق‌ها نقش بر آب؛

ناگاه ستاره‌ها زیر ابر خزیدند.

عزیزم!

قمارت، شطرنج بود.


3

من مستعمره‌ام

و می‌ترسم پا از خواسته‌هایت فراتر گذارم

تو که یک ربات گوشتی می‌خواهی

برای اثبات نرینگی‌ات

و یک دامن مقدس

برای بقای نسل.