شعر آزاد «مریم نقیب»

چاپ تاریخ انتشار:

 

نیمه ات که چشم شب را گرفت

آب از سر خورشید گذشت

و آتش از سر پروانه ها،

اما هربار

تو خودت را" ها " کنی

روی خاکسترم

دل زمین گرم میشود

تا تمام ققنوس ها را

مهمان آتش بازی مرگ من کند

شاید ارواح پروانه ها

خورشید را

به رستاخیز تلاقی مان بیاورند

و نفسهای تو

سکوت گلویی را بشکند

که به دنیا نگفت

من همان حقم

که برای پس گرفتنش

پنبه ی حلاج را زدند