دو شعر از مریم مجدی (م. بهارمست)

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

دو شعر از مریم مجدی (م. بهارمست)

 

در نخستین دقایق بامداد 25 آبان 1362 نوزادی نابینا چشم به جهان گشود که اکنون منم. در شهرستان خمین زاده شدم دوره ی ابتدایی را در آموزشگاه ویژه جهت آموختن خط بریل و موارد دیگر مورد نیاز گذراندم و از ابتدای دوره ی راهنمایی در مدارس عادی مشغول به تحصیل شدم. از 8 سالگی سرودن شعر و از 10 سالگی نواختن پیانو را آغاز کردم. در سال 1376 موفق به دریافت جایزه ی بهترین شاعر نوجوان از ریاست جمهور وقت شدم و عناوین برتر کشوری بسیاری را تا 18 سالگی به دست آوردم. با رتبهی 800 در کنکور سراسری پذیرفته شدم اما به خاطر بیماری که از نوجوانی به آن مبتلا شده بودم بالاجبار در دانشگاه پیام نور شهرم به تحصیل در رشته ی زبان و ادبیات پارسی پرداختم در همان دوران در یک گروه تئاتر به نمایشنامه نویسی و گاه بازیگری مشغول بودم و چند نمایشنامه ی (دختر شهری، مرگ سیب، غزل خواب است و لکاته ام یک متهم) را نوشتم و بازی کردم. در بازی و نوشتن لکاته ام یک متهم، دچار آشفتگی روحی شدم نوشته هایم را سوزاندم و دیگر برای بازی روی صحنه نرفتم. علاوه بر پیانو به یادگیری آواز سلفژ با صدای سوپرانو پرداختم. در سال 1387 به استخدام آموزش و پرورش برای تدریس ادبیات درآمدم اما یک سال بعد به علت آنچه بد قلمی نامیدند و من ثبت وقایع و حقایق می دانم، جهت آموزش مهارتهای زندگی به آموزشگاه کودکان کم توان ذهنی فرستاده شدم. مدتی در رادیو به عنوان نویسنده و گوینده کار و به خاطر عدم تفاهم اندیشه با تهیه کنندگان آن را رها کرده ام. یک مجموعه شعر شامل قطعات نیمایی، رباعی، غزل و مثنوی با نام آخرین ستاره در سال 1389 از من به چاپ رسیده است. یک کتاب ترانه، یک مجموعه شعر و چند داستان هم نوشته ام که می دانم مجوز نخواهند گرفت. هم اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیاتم و اگر زندگی فرصتی به من بدهد باز هم به آموختن خواهم پرداخت.

با سپاس فراوان از این که مرا خواندید

#مریم مجدی م. بهارمست


1

نگاه می کنم از پنجره خیابان را.

غروب گم شده در اضطراب باران را.

یکی برای دلش شور می زند بی ساز.

یکی به نغمه ی قانون گرفته فرمان را.

یکی عروسک خیسی در ابتدای شب است،

که گیج کرده سر کوچه های حیران را.

یکی برای کمی نان به فکر دندان است.

یکی به روی جگرگاه برده دندان را.

کنار حادثه ای تازه لانه می سازد

پرنده ای که به جفتش سپرده زندان را.

به زیر پای یکی سنگفرش می لغزد،

که از سرش ببرد فکرهای هذیان را.

غروب رفت و شب آمد. دوباره می بندم،

دو چشم شبزده ی خسته ی پریشان را.

دو چشم مانده به راهی که باز می خوانند،

سرود خیس پر از التهاب توفان را.

مریم مجدی ( م. بهارمست)


2

دارم دوباره دور خودم شعر می تنم.

هی می نویسم از خودم: ای مردم این منم!

گاهی کنار آینه تکذیب می شوم،

گاهی برای آینه ماتیک می زنم.

وقتی خدا به یک وجب از من نمی رسد،

با زندگی برای خودم گور می کنم.

دیگر به شانه های خودم تکیه کرده ام.

مردم! کسی به یاد نمی آورد زنم.

از فکرهای خطخطی ام بغض می چکد.

بوی گل کپک زده را می دهد تنم. دیوارهای سخت قفس را عقب بکش!

( ای دشمن ار تو سنگ ) بباری ( من آهنم ).

آزاد پشت ثانیه ها هرز می روم،

خوشبخت رو به پوچیتکرارکردنم.

جغرافیا نوشت که این گربه مال ماست.

.تاریخ وصله کرد خودش را به دامنم.

دارا برای مشق شب از دار می نوشت.

این جای دست اوست که مانده به گردنم.

تسلیم با دو دست گره کرده از عقب،

می خوانم: این منم! گلی از باغ میهنم.

مریم مجدی ( م. بهارمست

@majdibaharmast

دیدگاه‌ها   

#1 جلال صابری نژاد 1395-09-23 13:53
سلامو درود
تبریک می گویم شاعر

بسیار زیبا و دلنشین

پیروز و سربلند باشید

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692